کاش می دانستی چقدر دلم هوای با تو بودن کرده
کاش می دانستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته
کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت
گرمی نفسهایت ، مهربانی صدایت تنگ شده
کاش می دانستی چقدر دلواپس تو ام
کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام
و چقدر به حضور سبزت محتاجم
و همیشه از خودم می پرسم این همه که من به تو فکر می کنم
تو هم به من فکر می کنی؟

گـــــاهـــــی وقـــــتــــا مــــجـــــبـــــوری احـــــمــــق باشـــی !
روی کاغذ مـــــــیــــــــــنــــــــویــــــســـــــــــم
دســـــتــــــهـــــــای تـــــــــــــــــو . . .
و روی آن دســــت مــــــــــیــــــــــــــکـــــــشـــــــــــم . . . ! ! !
نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی؟
یادم را پاک کنی ، عشقم را چه می کنی؟
اصلا همه را پاک کن , هر آنچه از من داری , از من که چیزی کم نمی
شود .
فقط بگو با وجدانت چه می کنی؟
نکند آن را هم پاک کرده ای ؟
نــــــــــــــــــــــــه شدنی نیست...
نمی توانی آنچه رانداشتی پاک کنی عزیزم !
ﺩﯾﮕﻪ " ﺳﻼﻣﺘﯽ " ﺑﺴﻪ!
ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﻣﯿﮕﻢ:
ﺗﻮ ﺭﻭﺡ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪﻥ ﭘﺴﺮﺍ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺨﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺑﺎﺷﻦ ...
ﺗﻮ ﺭﻭﺡ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ پسری ﻧﺘﻮﻧﻪ ﺑﻪ دختری ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻨﻪ ...
ﺗﻮ ﺭﻭﺡ ﺍﻭﻥ ﺁﺷﻐﺎﻻﯾﯽ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﮔﻨﺪ ﮐﺸﯿﺪﻥ ..
بلاتکلیفم و دلسرد فقط فکری به حالم کن اگر یک لحظه بد بودم ازم بگذر حلالم کن
تو هر اوضاع و احوالی فقط خوبی بهت کردم توی سختی و دلتنگی کجا دیدی ولت کردم؟
دلت خواسته ازم رد شی، نمیخوام حبس من باشی واسه دونستن قدرم باید یه قدری تنها شی
تو این تنهاییا فعلا بهونت رو میگیرم تا تکلیفم بشه روشن دیگه واست نمیمیرم
دیگه بعد تو میدونم که قلبم سرد و متروکه حالا حتی دل سادم به رفتار تو مشکوکه
به چشمای خودم شاید، به تو که شک نمیکردم سر لجبازیم باشه دیگه دورت نمیگردم
واسه تو مثل من شاید توی دنیا فراوونه ولی هیشکی شبیه من مگه قدرت رو میدونه
دیگه حرفی نزن با من، نذار بد تر بشه حالم دارم میمیرم و از این که تنها نیستی خوشحالم
کی گفته چون ولم کردی من از دست تو دلگیرم نباشی من نمیتونم، منم بعد تو میمیرم
دل سرد تو هم آخر منو راضی به مرگم کرد ولی هرجا برم میگم، فلانی رفت و ترکم کرد
هنوزم گوشه ی قلبم تو تنها فرد محبوبی میتونم حس کنم از دور که هرجایی گلم خوبی
تو دوسم داری میدونم، یه روز دست تو رو میشه میدونم رابطتت با من یه روزی زیر و رو میشه
تو که رفتی خدا همرات ولی تنها شدی برگرد سراغ اون که شبهاشو فقط با یاد تو سر کرد
اونی که ظاهرا انگار زیادی از سرش بودی ولی تنها اجابت از دعای هر شبش بودی !!!
بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته
آسمان پر باران چشم هایم
بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه
بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد
وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟
چقدر دوست داشتم يك نفر از من مي پرسيد
چرا نگاه هايت انقدر غمگين است ؟
چرا لبخندهايت انقدر بي رنگ است ؟
اما افسوس ...
هيچ كس نبود هميشه من بودم
من و تنهايي پر از خاطره
. اري با تو هستم ..
با تويي كه از كنارم گذشتي ...
و حتي يك بار هم نپرسيدي
چراچشم هايت هميشه باراني است؟
دلم گرفته و می ترسم , می ترسم از روزی که نباشی ,
می ترسم از سحرگاهی که عکس تو در آب نباشد ,
می ترسم از مهتابی که تو نباشی و من تنهای تنها بدون زندگی ...
و این را خوب میدانم که در آینده ای نه چندان دور آن روز خواهد آمد ...
خواهد آمد و خواهد برد ...
همه چیز را ...
به یکباره خواهد برد
قبل از آن روز میخواهم عشق و یاد و خاطرت را در همه جا فریاد بزنم
زیر هر بارانی کنار هر جویباری و از قله هر کوهی و از پشت هر دیواری
فریاد بزنم زندگی را بعد از تو نمی خواهم
دیگر سایه ی بید مجنون را نمی خواهم
زیبایی گل سرخ را نمی خواهم
عطر یاس را نمی خواهم
زیبایی بهار را نمی خواهم
چرا آدما هر وقت که باید بفهمن نمی فهمن و هر وقت که نباید بفهمن همه چی رو میفهمن ؟
چرا آدما ترجیح می دن بر علیه تو باشن تا اینکه باهات باشن ؟
چرا ترجیح می دن شکست بخوری تا اینکه پیروز شی ؟
چرا فکر می کنن ضد تو بودن ، تویی که همیشه همراهشون بودی هنره ؟
چرا برای یک بار هم که شده با هم بودن و تجربه نمی کنن ، شاید بهتر باشه ؟
چرا دوست داشتن رو با نفرت و بی توجهی پاسخ می دن ؟
چرا خرد شدن تو رو به ایستادن و جنگیدنت ترجیح می دن ؟
چرا ناراحتیت براشون بهتر از خوشحالیته ؟
چرا کسی جواب عشقت رو به درستی نمی ده